من خود آن سیـــــــــــزدهم، کز همه عالم به درم...

 

لج می کنم

بد اخلاق میشم !

نه چیزی میبینم،

نه چیزی می شنوم،

نه چیزی میگم !

دست خودم که نیست

تو که نباشی،

زندگی

بـــــايــــــــــــــد

به کام من تلخ بشه ... !


نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391ساعت 14:39 توسط Negin| |

 

گفته اند در قیامت با هر کسی که دوستش داری محشور خواهی شد...

فکرش را کن...

ما با هم...

چقدر برای تمام شدن دنیا بی تابم !



برچسب‌ها: دنیا, آخرت, تمام شدن دنیا,
نوشته شده در دو شنبه 20 آذر 1391ساعت 20:25 توسط Negin| |

 

رویِ بخارِ شیشه ی دلم نوشتم

بی تو هرگز، که تویی تو سرنوشتم

آروم آروم، قطره ی اشکی چکیدو

قصه گویِ غربت و دلواپسی شد

قاصدک باز از درِ خونه گذشته

اما باز بی خبر از تو...

از این طلسمِ بی کسی دلم گرفته

آسمونم بی تو رنگِ غم گرفته

ناشناسم من تویِ شهرِ نگاهت

دل هنوزم منتظر مونده به راهت

اما بازم؛

 میدونم خواب و خیاله

که تو برگردی دوباره...

همیشه دستام تشنه ی دستِ تو بوده

سهم چشمام این شبایِ تیره بوده

قلبِ تو از عشق من یه دنیا دوره

راهه عشقم چه غریب و بی عبوره

اما من تا آخره این جاده ی غم

قصه ی عشقو میخونم...

تو آسمونِ چشمِ تو پُر از ستاره

اما این غم تو شبِ من موندگاره

من اسیرِ عکسِ ماهه روی آبم

اما اون از من چه دوره

تمومِ شعرام رنگِ تلخ انتظاره

دیگه این دل قصه ی تازه نداره

می نویسم؛

 تا قیامت این دلِ من

پایِ عشقت موندگاره...


نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391ساعت 13:7 توسط Negin| |

 

روی من شرط ببند
تمام " دل " ها را رد کرده ام
چشم بسته این قمار را می بَری
دوست داشتن تو " دلیل که نه دل " میخواهد


نوشته شده در چهار شنبه 15 آذر 1391ساعت 19:10 توسط Negin| |

دستانت را ،
در برابرم مشت میکنی . . .
میپرسی : گل یا پوچ ؟
در دلم می گویم :
فقط دستانت . . . !


نوشته شده در چهار شنبه 15 آذر 1391ساعت 19:5 توسط Negin| |

 

 

گاهی وقت ها مجبوری سیاه بپوشی و

رنگی را بر بدنت تجربه کنی

که بارها و بارها

آن رنگ را گوشه ی  متروک کمدت انداخته ای

گاهی وقتها مجبوری

در تدفین خود شریک شوی 

و خودی  را به خاک بسپاری

که بارها و بارها

آن را در گوشه ی متروک خانه ات انداخته ای

گاهی وقتها

به هیچکس نگو مجبوری  چه کار کنی

و بارها وبارها

چه چیز را

در گوشه ی متروکی بیاندازی !!!



برچسب‌ها: گاهی وقتها, متروکه,
نوشته شده در دو شنبه 13 آذر 1391ساعت 15:17 توسط Negin| |

 

 

باران که می بارد:

یکی باید باشد که به تو زنگ بزند و بگوید چترت را برده ای ؟

یکی که نگرانت باشد حتی نگران اینکه زیر باران به این لطیفی خیس شوی...

یکی باید باشد که دست بکشد توی سرت و آب ها را کنار بزند...

اما چند وقتیست که باران می بارد

و کسی به من نگفته چترت را برده ای ؟

و کسی نبوده که دست بکشد توی موهایم...

اصلاً همه ی اینها بهانه ایست

که وقتی باران می بارد

یکبار دیگر یاد تو بیفتم...



برچسب‌ها: باران, یاد تو,
نوشته شده در دو شنبه 13 آذر 1391ساعت 15:11 توسط Negin| |

 

 

 

وقتی مردی شما را بخواهد،

هیچ چیز نمی تواند جلوی  او را بگیرد

تنها چیزی که جلوی او را می گیرد

یک زن جدید است !!!

 

دشمن از جنس خودمان است...


نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391ساعت 19:38 توسط Negin| |

 

همه ی کارهایت را بخشیدم

جز آن تردید آخر هنگام رفتنت

که هنوز مرا

به برگشتنت امیدوار نگه داشته......


نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391ساعت 19:33 توسط Negin| |

 

مبهوت یک شکست،

مغلوب یک اتفاق،

مصلوب یک عشق،

مفعول یک تاوان،

خرده هایش را باد دارد می برد

و او فقط خاطراتش    را محکم بغل گرفته...

بیا و آخرین شاهکارت را ببین

مجسمه ای ساخته ای به نام؛

من...


نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391ساعت 19:33 توسط Negin| |

 

لطفاً خودت زحمت این "بی" را بکش !!

بگذارش   جلوی "معرفت"

بچسبانش تنگ نام قشنگت !

من دلم نمی آید از این کارها بکنم ....!!!


نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391ساعت 19:30 توسط Negin| |

 

تقصیر داوری نیست !!!!

تقصیر خودم است !!!!!!!!

خیلی بد بازی کردم...

داور کارت قرمز را درست داده است...

من از بازی زندگی تا ابد اخراجم !

گل هایم همیشه آفساید...

و عشقم همیشه اوت است...


نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391ساعت 19:25 توسط Negin| |

 

عهدی  که در طوفان با خدا می بندی

در آرامش

فراموش نکن ...!!!



برچسب‌ها: عهد, طوفان, خدا,
نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391ساعت 19:15 توسط Negin| |

طراحی قالب : قالبفا






Menu
.............................................
Others
.............................................